سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آهای ای دو چشمان خیس من شما به او بگویید دوستش دارم

زندگی بر خاک گور این و آن پا گذاشتن است و روزی که تمام شد گوشه ی گورستانی است و همین. نه دیگر سخنی می ماند نه اختلافی ،نه اعتباری ،نه مقامی ، نه امیدی ، نه عشقی ، نه پیروزی ای ، نه شکستی ، نه بهاری ، نه بوستانی و بلکه همان چند روز هم که هستیم چیست و چه خواهد بود؟

از سبویی که از خاک دیگران کردند اب بنوشیم و دیگران از سبویی که از خاک ما، و حاصل این که چه می خواهیم در این رباط بی ثبات و کاروان دایم روان و در این حین که نهال سرکش و گل بی وفا و لاله دو رنگ بود به چه امید آشیان بسته ای

? نویسنده: شنبلیله

نوشته های دیگران
در افسانه هاست که پلنگ ها عاشق ماه اند.

به هنگام مرگ به بالای کوهی می روند و از آنجا به طرف ماه می پرند ولی از بالای کوه به ته دره می افتند و می میرند...

? نویسنده: شنبلیله

نوشته های دیگران
 

عشق در لحظه پدید می آید و دوست داشتن در امتداد زمان

عشق معیار ها را در هم می ریزد، دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود

عشق ویران کردن خویش است، دوست داشتن ساختنی عظیم

عشق ناگهان و نا خواسته شعله می  کشد ،دوست داشتن از شناخت سر چشمه می گیرد

عشق قانون  نمی شناسد، دوست داشتن اوج احترام به قوانین است

عشق فوران می کند چون آتشفشان ، دوست داشتن جاری می شود چون رود خانه

عشق حرف شنو نیست ، درس خوانده نیست ، درویش نیست ، مطیع نیست ...دیوار را باور نمی کند

بیایید یکدیگر را دوست بداریم....

? نویسنده: شنبلیله

نوشته های دیگران
در دهکده ای به نام وفا

رود خانه ای است به نام عشق

که این رودخانه به چشمه ای می پیوندد به نام سلام

و این چشمه به مردابی می ریزد به نام وداع

و چه سخت است و چه تلخ است این وداع

? نویسنده: شنبلیله

نوشته های دیگران
الهی تو بمیری من نمیرم

سر قبرت بیام پارتی بگیرم

الهی سرخک و اوریون بگیری

تب مالت و بلای جون بگیری

الهی از سرت تا پات فلج شه

کمرت بشکنه دستت سقت شه

الهی حصبه و ام اس بگیری

سر راه بیمارستان بمیری

الهی کور بشی چشمت نبینه

بمیری گم بشی حقت همینه


? نویسنده: شنبلیله

نوشته های دیگران
 

جلسه ی محاکمه عشق بود و عقل که قاضی این جلسه بود عشق را محکوم به تبعید به دور ترین نقطه مغز یعنی فراموشی کرد.قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه ی اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق:

آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن او را داشتی ؟

آی گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی ؟

و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودیدحالا چرا این چنین با او مخالفید؟

همه اعضا رو برگرداند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند.تنها عقل و قلب در جلسه مانندند. عقل گفت:

دیدی ای قلب .همه از عشق بیزارند، ولی من متحیرم با وجودی که عشق از همه بیشتر به تو را آزرده است چرا هنوز از او حمایت می کنی؟

قلب نالید و گفت: من بدون عشق دیگر نخواهم بود و تنها یک تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار می کند و فقط با نام عشق می توانم یک قلب واقعی باشم پس من همیشه از عشق حمایت می کن

? نویسنده: شنبلیله

نوشته های دیگران
 

انگشت خر خوانی رسته  در شکاف دری . این همه 20 از کجا آورده ای تا قبول شوی؟ ذره ذره نمره از سر سوال ها گرد آورده ام و جوابی بافتهم تا 20 بگیرم .تست ها بافته و جواب ها یافتم تا به غول آباد راه یافتم و در پیش گرفتم راه خر خوانی را

پی خر خونی همش صبح تا شب نشستم من حتی یک نمره 20 نمره 20 ندیدم من .نمی تونم باشم از خرخونا جدا جدا تو منو تنها نذار ای خدا خدا خدا........

کلاسمون درس ریاضی داره ،فیزیک جغرافی ،دینی داره .کی می شه کتبی های ریاضی بره دست از سرمون بر داره.

آسمون اینجا همیشه ابریه قصه هاش قصه الف ، ب ای یه .بچه ها وقتی واسه تست  ندارن این جا معلوم نمی شه چی به چیه

توی این سال شلوغ یه روز تعطیل تو کارم نیست حتی یک جمعه هم واسه قلب بی قرارم نیست نمی تونم باشم از درس و تست جدا جدا تو منو تنها نذار ای خدا خدا خدا........

نه دیگه وقت علاف بازیه ، وقت خر خونی و خر زنیه کی می دونه راه دبیرستان کجاست کی می دونه آخر قصه چیه........

تنظیم و شاعر : بابا

? نویسنده: شنبلیله

نوشته های دیگران
<   <<   6   7   8   9      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
منوى اصلى
فهرست موضوعی یادداشت ها
آرشیو یادداشت ها
اوقات شرعی
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
آمار وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
وضعیت من در یاهو
خبرنامه ی وبلاگ