آهای ای دو چشمان خیس من شما به او بگویید دوستش دارم
من و تو با زندگی، یکدیگر و خویشتن ِ خویش بیگانه خواهیم ماند .
مگر آن روزی که تو سخن بگویی و من به تو گوش بسپارم .
صدای تو را صدای خویش بپندارم ؛
و در پیشگاه تو بایستم
? نویسنده: شنبلیله
? نویسنده: شنبلیله
می توانیم شانه هایمان را با سخاوت در اختیار هق هقش بگذاریم .
عادت کنیم اگر در یک شب تاریک مهتاب شدیم
نوری بر ویرانه کلبه ای بخشیدیم ،
روزی نیش خنجر نشویم قلب نقره ای ساکنان او را بشکافیم .
اگر به عابری خسته از راه گفتیم دوستت دارم
چشمان پر از ناز و تمنای او را به این بهانه شبنمی نکنیم ..!
? نویسنده: شنبلیله